محتوای وبلاگ

تأثیرات درازمدت کودک‌آزاری

من در حرفه‌ی روان‌درمانی معمولاً با خانم‌های بزرگسالی که در حال بهبود یافتن از آزارهایی چون آزار عاطفی، فیزیکی، جنسی و یا بی‌اعتنایی هستند، کار می‌کنم. بسیاری از این زنان مادرانی هستند که درمان را پیگیری می‌کنند تا از تکرار آسیب‌هایی که خودشان تجربه کردند، برای کودکانشان جلوگیری کنند. مراجعین من مشکلاتی را در ارتباط با مراقبت و یا تأمین نیازهای روانشناختی کودکانشان گزارش می‌کنند. اگرچه آنان می‌خواهند به شیوه‌های مناسبی نقش مادرانه‌ی خود را انجام دهند اما در انجام وظایف خود احساس بی‌کفایتی می‌کنند. آنان از یک ناتوانی در حس کردن لحظه‌ای، خندیدن، بازی کردن، و یا نشان دادن عواطف خود برای کودکانشان حرف می‌زنند. آنان برای تجارب گذشته‌شان که بر توانایی آنان در مادری کردن تأثیر گذاشته است سوگواری می‌کنند.
همچنین من با زنانی کار می‌کنم که آگاهانه تصمیم گرفته‌اند تا مادر نشوند. اگر چه بسیاری از آنان می‌گویند که عاشق بچه‌ها هستند، اما با خود پیمان بسته‌اند که بچه‌دار نشوند. آنان می‌گویند که باور ندارند که می‌توانند به لحاظ عاطفی "مادران خوبی" باشند و بچه دار شدن تحت چنین شرایطی یک حرکت خودخواهانه است. آنان از خرابکاری کردن و اشتباهات احتمالی در ارتباط با فرزندپروری وحشت دارند. همچنین آنان نگرانند که رنج شخصی خود را به نسل‌های بعدی منتقل کنند. آنان نمی‌خواهند بچه‌ای به این دنیا بیاورند تا‌ رنجی که آن‌ها در کودکی کشیده‌اند را تجربه کند. نهایتاً آنان معمولاً از فکر این‌که نتوانند از فزندانشان در برابر کودک‌آزاری مراقبت کنند در عذاب هستند. این زنان از نداشتن فرزند رنج برده و عمیقاً احساس فقدان تجربه‌ی مادری کردن در طول زندگی را دارند.
این مراجعین احساس نوعی موانع عاطفی که ظرفیت آنان برای ابراز عشق و یا مورد عشق قرار گرفتن، به شکلی سالم، را کاهش می‌دهد، گزارش می‌کنند. آنان احساس شکست می‌کنند و نمی‌دانند که چگونه مرزهای صحیحی را با دیگران وضع کنند و مدام خود را میان نوعی سرسختی بیش از حد و تساهل غیر عادی با دیگران در نوسان می‌بینند. مهم‌تر این‌که آنان نمی‌دانستند که چگونه از خودشان و فرزندانشان محافظت کنند. بعضی از زنان در باره‌ی نوعی بی‌حسی یا چیزی شبیه به "زامبی" بودن صحبت می‌کنند. بسیاری احساس می‌کنند که کارآیی پایینی دارند و حتی برای تأمین نیازهای اولیه‌ی خود من جمله غذا، لباس و مسکن با مشکل مواجه هستند. برخی زنان از درون احساس مرده بودن می‌کنند و توانایی احساس لذت، خندیدن یا لبخند زدن را ندارند. آنان به حدی که بتوانند بر بی حسی خود غلبه کرده و به زندگی خود معنا ببخشند احساس مثبت بودن نمی‌کنند.
برای کودک احساس بی‌حسی دفاعی است به منظور سازگاری با فرایندهای مخل در خانه. بی‌حس شدن به لحاظ عاطفی به از دیدرس خارج کردن فریادها، اضهارنظرهای دردناک والدین، احساس خشونت خانگی، آزار و مدیریت تجارب مرتبط با فقر،کمک می‌کند. برای یک بزرگسال، ادامه‌ی استفاده از مکانیزم‌های دفاعی نظیر بی حسی، انکار، و تجزیه‌ای بسیار ناسالم بوده و در عملکرد روزانه اختلال ایجاد می‌کند.
در اولین جلسه پس از سوء آزار جنسی زنی می‌گفت که هدفش از آغاز درمان این است که "چیزی احساس کند". او اصلاً اهمیت نمی‌داد که آن "چیز" غم باشد یا ترس یا خشم، او فقط می‌خواست که دوباره بتواند حس کند. او از بی حسی خود خسته شده بود و احساس می‌کرد از دیگران و از جهان جدا شده است. یکی از مادران می‌گفت که وضعیت بی‌حسی‌اش قابلیت او را برای محافظت از فرزندانش تحت تأثیر قرار می‌دهد. او قادر نبود تا بازی کند، بخندد و به شکلی خود جوش کودکانش در در آغوش گرفته و ببوسد بدون این‌که تصاویری از سوئ ازار جنسی در ذهنش تداعی شود.
وقتی که من کار گروه‌درمانی را با نجات یافتگان از سوء آزار جنسی شروع می‌کنم. در جلسه‌ی اول از آنان می‌پرسم که سوء آزار جنسی چگونه زندگی شما را تحت تأثیر قرار داده است؟ از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود تا جریان سیال ذهن خود را برای یافتن بهترین شیوه‌ی توضیح تأثیر سوء آزار جنسی بر آنان به کار اندازند. نتیجه می‌شود لیستی بلند بالا از کلمات. بسیاری از زنان برای اولین بار فرصت این را پیدا می‌کنند تا در این‌باره صحبت کنند و رازهایی که مدت‌ها درونشان نگه داشته بودند را در جوی از فهمیده‌شدن و پذیرش قرار دهند. در زیر لیستی از کلمات و عباراتی که توسط اعضای گروه برای توصیف اشکال مختلفی که آزار جنسی بر آنان تأثیر گذاشته را مشاهده می‌کنید:
اعتماد به نفس پایین- نفرت از خود- مشکلات مربوط به صمیمیت- بی‌اعتمادی- ناراحتی در بدنشان- بی‌ارزشی- ناراحتی در ظاهر شدن در برابر دیگران- احساس فقدان عاطفی- اضطراب- مشکل در مواجهه با مرزها- افسردگی- اعتیاد به الکل- اعتیاد به مواد-مشکلاتی در ارتباط با خشم- ترسو بودن- از دست دادن قابلیت عشق ورزیدن- آسیب زدن به اشیاء- تحریک‌پذیری- مشکل برای وضع محدودیت‌ها- احساس بی‌دفاع بودن- زودباوری- تلاش غیر عادی برای راضی نگه داشتن مردم- به دیگران اولویت دادن- ترس از مراجع قدرت- به سادگی مرعوب شدن- به لحاظ اجتماعی عجیب و غریب بودن.
مراجعین من درمان را برای مقابله با نتایج و آثار طولانی‌مدت آزار آغاز می‌کنند. آنان معتقدند گذشته‌شان به دنبال آنان به درون زندگی فعلی‌شان می‌آید و به شکلی منفی توانایی و عملکرد آنان را در خانواده، دوستی و محیط‌های کاری تحت تأثیر قرار می‌دهد. این زنان می‌خواهند تا چرخه‌ی رفتارهای منفی و الگوهای فکری متناظر با آن، و همچنین دفاع‌هایی که شاید در کودکی به آنان برای مدیریت اختلال و خشونتی که آنان تجربه کرده‌اند اما دیگر به عنوان بزرگسال کمکی به آنان نمی‌کند، را بشکنند. بسیاری از مراجعین من به تنهایی آزار در دوران کودکی را تحمل کرده‌اند و اینک به دنبال حمایتی برای شفا یافتن هستند.

دکتر ترسا گیل

ترجمه : سید شهاب الدین ارفعی مقدم، دانشجوی دکترای روانشناسی

افزودن دیدگاه جدید

Filtered HTML

  • نشانی‌های وب و پست الکترونیکی به صورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • تگ‌های HTML مجاز: <a> <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی‌های وب و پست الکترونیکی به صورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.